دیشب خواب دیدم بیدار شدم و توی چین بودم. اون زمانیکه لباسای سنتی میپوشیدن و سل داشتن همهشون و با یقهی خونی رو برانکاد میبردنشون. منم رو برانکاد بیدار شدم اما سل نداشتم. بعد یه نفر بالای سرم بود میگف باید بخوابه جایی دیگه بیدار شه. اما من نمیخواستم بخوابم و از جایی که بودم راضی بودم.
قراره چاق بمیرم حتینمیدونم چقدر از منو میشناسید، چهقدر باهام برخورد داشتین، چهقدر از منو زندگیم میدونین که حالا با خوندن یک خط از روزانهی من برام ابراز تاسف میکنین! ولی قطعا با خوندن چند خطِ نصف و نیمه از زندگی این و اون نمیتونید اون آدم و شخصیت و رفتارش رو کشف کنید. ادعای مذهب و دین و شریعتتون که ماتحت خرو پاره میکنه حالا به قضاوت هم میپردازید؟ ببینید اول صلاحیت قضاوتو دارید یا نه.
قراره چاق بمیرم حتیانگار نحسترین موجود روی زمین منام. که هیچ مشکلی براش حل نمیشه. هیچ راهی باز نمیشه. همه افکار همونطوری به هم ریخته میمونن و با فکر کردن بهشون بهم ریخته تر میشن.
+42 (به نقل از گفتا من ان ترنجم....صرفا جهت تشابه درونیات)وقتی پدر جوگیره و کاری میکنم برام دعای خیر میکنه! وقتی خیلی خیلی جوگیره احساساتی میشه آرزوهایی که شاید برام داره رو در قالب دعا بیان میکنه، اشک تو چشام جمع میشه برای خودِ بدبختم چونکه این آدمای قصیالقلب هم میدونن که چقدر بدبختم!
آفتاب آمد مگر چشم تو را روشن کند (#بنفشه_انصاری_پرتو)تعداد صفحات : 0